کد مطلب:227820 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:206

امام در عرصه ی بحث و مناظره
مأمون در سیاست مزورانه ی خود علیه امام، توطئه دیگری اندیشیده بود؛ او كه از عظمت مقام معنوی امام در جامعه رنج می برد، می كوشید با روبه رو كردن دانشمندان با آن حضرت و به بهانه بحث و مناظره ی علمی و استفاده از دانش دگراندیشان، شكستی بر آن گرامی وارد سازد، تا شاید بدین وسیله از محبوبیت ایشان در جامعه بكاهد و امام را در نظر مردم، بی مایه و بی مقدار سازد. اما این خدعه و مكر مأمون، نتیجه ای جز افزایش عظمت امام و شرمساری مأمون نداشت و آفتاب دانش الهی امام در مجالس علمی چنان می درخشید كه مأمون را هر بار در آتش حسد كورتر می ساخت.

مأمون از متكلمان گروه های مختلف و گمراهان، افرادی را دعوت كرد و به جهت رشك بردن و حسد ورزیدن بر امام، دوست داشت كه آنان بر امام غلبه كنند.

نوفلی می گوید:

مأمون عباسی به «فضل بن سهل» فرمان داد سران مذاهب گوناگون



[ صفحه 74]



همچون «جاثلیق» (رئیس اسقفان مسیحی)، «رأس الجالوت» (رییس علمای یهود)، بزرگان «صائبین» (فرشته پرستان یا ستاره پرستان یا كسانی كه به نبوت و شریعتی ایمان نداشتند)، «هربز اكبر» (معرب «هربد» [1] است و به خادم آتشكده و قاضی گبران و آتش پرستان گفته می شود)، «نسطاس رومی» (پزشك رومی) و «متكلمان» (كسانی كه در علم عقاید مهارت داشتند) را جمع كند، و «فضل» هم ایشان را گرد آورد.

مأمون به وسیله ی «یاسر»، متصدی امور امام رضا علیه السلام، از امام خواست در صورت تمایل با سران مذاهب سخن بگویند و امام پاسخ دادند: فردا خواهم آمد.

چون یاسر بازگشت، امام به من فرمودند: ای نوفلی! تو عراقی هستی و عراقی هوشیار است؛ از این كه مأمون مشركان و صاحبان عقاید را گرد آورده است، چه می فهمی؟

گفتم: فدایت شوم، می خواهد شما را بیازماید و میزان دانشتان را بشناسد.

فرمودند: آیا می ترسی آنان دلیل مرا باطل سازند؟

گفتم: نه؛ به خدا سوگند، هرگز چنین بیمی ندارم و امید دارم خدا تو را بر آنان پیروز گرداند.



[ صفحه 75]



فرمودند: ای نوفلی! دوست داری بدانی مأمون چه وقت پشیمان می شود؟

گفتم: آری.

فرمودند: آنگاه كه من بر اهل تورات با توراتشان و بر اهل انجیل با انجیلشان و بر اهل زبور با زبورشان و بر صابئین با زبان عبری خودشان، بر هربذان با زبان پارسیشان و بر رومیان با زبان خودشان و بر اصحاب مقالات با نعتشان استدلال كنم و آنگاه كه هر دسته ای را محكوم كردم و دلیلشان را باطل ساختم و دست از عقیده و گفتار خود كشیدند و به گفتار من گراییدند، مأمون درمی یابد مسندی كه بر آن تكیه كرده است، حق او نیست و در این هنگام مأمون پشیمان می گردد. [2] .


[1] در بعضي نسخ مثل كتاب زندگاني امام هشتم، هربز (هرمز) هم آمده است.

[2] توحيد صدوق، ص 429؛ (و) زندگي و سيماي حضرت امام علي بن موسي الرضا عليه السلام، صص 65 - 62.